سنگال همچنین در مدیریت متناقض خود در دوران پسااستعماری، ترکیبی از بیگانگی ظالمانه از غرب و بهترین امید برای تغییر، منحصر به فرد است. در واقع، حکومت کشورهای آفریقایی پسااستعماری بر روی چند محور اصلی قرار دارد. .

سنگال از سنگور تا سونکو، مدیریت متناقض دوران پسااستعماری

ما شاهد افتتاح جمهوری سوم هستیم، تولد دوباره جمهوری، اما مهم تر از همه پایبندی به غرور آفریقایی بدون پیروی از استاد سابق. ما بدون مشکل،زنده خواهیم ماند و یا ما را به مانند دوران «مامدو جا» بازخواهند یافت.

سنگال هیچ آفریقایی را بی تفاوت نمی گذارد زیرا همیشه خود را به عنوان یک مدل منحصر به فرد معرفی کرده است. این در رویکرد یادبود خود به تاریخ آفریقا منحصر به فرد بود. در واقع، با  «درب بی بازگشت»  در جزیره گوره، بنای یادبودی داریم که همه روسای جمهور آمریکا را وادار کرده است که در برابر درام تجارت برده سر فرود آورند. می توان انتظار داشت که هر سواحل آفریقا سواحل خود را داشته باشد، سنگال این کار را کرد. ناموس در امان است. یک روز شاید... یک روز چه کسی می‌داند... دیگران می‌فهمند که ارواح نیاکان این انتظار را از ما دارند که در سرزمین سایه‌ها آبرومند شویم. پس از یادبود تاریخ، مجسمه‌ای که نام مناسبی از رنسانس دارد، که امید به زندگی آن بیش از هزار سال است، به آینده‌ای درخشان اشاره می‌کند و به قاره‌ای که به شدت کمبود آن وجود دارد، اثری از نسل ما برای آیندگان ارائه می‌کند.  

اما سنگال همچنین در مدیریت متناقض خود در دوران پسااستعماری، ترکیبی از بیگانگی ظالمانه از غرب و بهترین امید برای تغییر، منحصر به فرد است. در واقع، حکومت کشورهای آفریقایی پسااستعماری بر روی چند محور اصلی قرار دارد. مرزهای بین این محورها ضد ضربه نیست. ما در اینجا به توضیح سه مورد از آنها اکتفا می کنیم، زیرا آنها حاوی عناصر نسبتاً قوی هستند که در نگاه اول قابل درک نیستند. همه این محورها ادامه بسیار منطقی یک تاریخ منحصر به فرد هستند، تاریخ آفریقا و به ویژه آفریقای فرانسوی زبان، که از خشونت، تسلیم، تحقیر، بیگانگی، درد و رنج ساخته شده است. در درون همه اینها، دشواری فرانسه در درک این موضوع است که جهان در حال تغییر است، حتی آفریقا. سپس ما چیزی شبیه سپیده دم جدید را در این سرزمین می بینیم.

محور اول: زمان کودتاها .

کودتا یک روش نسبتاً رایج برای دستیابی به قدرت در آفریقا است. منطقی ترین مدل بود. استعمارگر قراردادهای ناعادلانه ای داشت که توسط رهبرانی امضا شده بود که او به قدرت رسیدن آنها را سازماندهی کرده بود. اگر کسی با الگوی او مطابقت نداشت یا دیگر مطابقت نداشت، او آنها را توسط فردی مطیع تر می فرستاد. رهبران که از ترس گرفته شده بودند امیدوار بودند که مانند گینه شاهد نابودی برنامه ریزی شده کشورشان نباشند، زیرا سکو توره جرأت کرده بود به طرح یکجانبه فرانسه برای کشورش نه بگوید.

جنبه دیگر کودتا را توجیه می کرد. شهرک نشین از خشونت به عنوان تنها الگو برای اعمال قدرت بر بومیان استفاده کرد. فرماندار یک کشور دموکراتیک توسط کسانی که او رهبری می کرد انتخاب نمی شد. به زور به آنها تحمیل شد و این نیرو را به عنوان تنها ابزار حکومت داری بر آنها اعمال کرد. بنابراین این تنها مدل واگذاری و حفظ قدرت است که رهبر آفریقا می دانست.

باید توجه داشت که کودتا نمرده است. او حتی قدرت خود را به دست می آورد. با این حال، این مفهوم به طور قابل توجهی تکامل یافته است. در گذشته، این غرب بود که کودتاهایی را برای قرار دادن رهبران در دستمزد خود طراحی کرد. او این محور را رها نکرده است. اما امروزه کودتاها به صورت محلی نیز سازماندهی می شوند تا رهبرانی را که بیش از حد در دستمزد غرب به حساب می آیند، خلع کنند.

محور دوم: وسوسه سلسله ای 

چند سال پیش، یکی از نویسندگان، «گاستون کلمن» مقاله ای با عنوان «  وسوسه دودمانی» منتشر کرد . او استدلال کرد که این مدل حکومتی است که بیشترین سازگاری را با آرمان های بشری دارد. این همان چیزی است که ما ردپایی از آن را در تمام مردمان بی سر می یابیم. در غرب از قبل در دوره بربریت قرون وسطی در جریان بود. ما آن را در دوران رنسانس می یابیم و توسعه غرب را تضمین می کند. دموکراسی اختراع شده پنج قرن قبل از عصر مسیحی هیچ کس را اغوا نکرد و مطلقاً این مدل را که دست در دست سلطنت پیش می رفت، متزلزل نکرد. زمانی بود که توسعه خود را با این سیستم با طرح‌های روشن تکمیل کرد - من رهبر هستم و قدرت را به پسرم منتقل می‌کنم - که غرب این همه چیز را که نام «  دموکراسی» دارد  و ما آن را نمی‌یابیم به کار گرفت. کاربرد یکسان در دو کشور در اینجا، ما از رای گیری رفراندوم استفاده می کنیم، در جاهای دیگر دموکراسی نماینده نامیده می شود، با انتخاب افراد یا رای دهندگان بزرگ، با رای گیری تک نفره یا نسبی، خود کلی یا جزئی. و پس از انتخاب دموکراتیک نمایندگان خود، مردم مجبورند هر روز به خیابان ها بیایند تا صدای خود را به گوش دیگران برسانند، حقوق خود را رعایت کنند، زیرا برخی از لابی ها هر کاری که می خواهند انجام می دهند و به راه خود می رسند.

وسوسه سلسله ای در کشورهای در حال ساخت مانند کشورهای آفریقایی یا ... ایالات متحده آمریکا منطقی است. چه کسی می تواند تصور کند که اگر پدرش قبل از او رئیس جمهور نبود، جورج بوش رئیس جمهور می شد! آیا هیلاری کلینتون اگر از طریق بیل خود آن را نمی دانست، رویای کاخ سفید را می دید؟ ما می دانیم که باراک اوباما در مورد میشل خود فکر می کرد - و شاید هنوز هم به آن فکر می کند - و کندی ها برای لحظه ای متقاعد شدند که قرار است اجاره نامه را یکی پس از دیگری به ترتیب تولد در چندین مورد به یکدیگر منتقل کنند. نسل ها در غرب و به ویژه در فرانسه، روسای جمهور جمهوری ها اغلب یک دادگاه خانوادگی واقعی در اطراف خود ایجاد می کنند.

کاملاً منطقی است که مدل سلسله در آفریقا در حال افزایش است. بحث تایید یا رد کردن نیست. هیچ کس از کودتا استقبال نکرد. آنها منطقی بودند زیرا غالب نمی خواست تحت سلطه را رها کند. مدل سلسله‌ای که خود را به منظره آفریقا تلقین می‌کند، تمام شخصیت‌هایی را که با خود همراه است، شاهزاده، نایب السلطنه و حتی  را به همراه دارد. گاهی اوقات اشکالی به خود می گیرد که می تواند از آمار فرار کند. در یک عکس سیاه و سفید قدیمی مربوط به دهه 1960/1970، شخصیت های مختلفی را می بینیم. آنچه که آنها را مشخص می کند این است که همگی از قدرت عالی استفاده کرده اند و همچنان کاخ ریاست جمهوری را برای خود اختصاص می دهند. جومو کنیاتا، اولین رئیس جمهور کنیا (1964/1978) وجود دارد که پسر پنج ساله ای را در دست گرفته است. ما دانیل آراپ موئی را می بینیم که دومین رئیس جمهور (1978/2002) و موائی کیباکی (2002/2013) سومین رئیس جمهور خواهد بود. فرزندی که جومو در آغوش دارد پسرش اوهورو است که در سال 2013 انتخاب شد.

نیازی به بررسی وضعیت فعلی نیست. موارد متعدد است. ما در قدرت داریم – یا داشتیم – حکومت‌های سلطنتی، شاهزاده ها؛ به نظر می‌رسد که رئیس‌جمهور کامرون، یک الگوی نسبتاً استثنایی از طول عمر، آرزوی دیدن پسرش فرانک را به عنوان جانشین خود - یا با حسن نیت به آن سوق می‌دهد.

محور اصلی: اوباش غرب و به ویژه فرانسه 

آفریقا از جنبش های شورش تکان می خورد. این تصور را داریم که شاهد دومین اقدام استقلال هستیم. آیا این حرکات در همه جا یکسان است؟ آنچه مسلم است این است که همه آنها تحت یک مخرج مشترک، احساسات ضد فرانسوی قرار دارند. این تعبیر زیباست که رسانه های فرانسوی انتخاب کرده اند. اما افسوس، وضعیت بسیار انفجاری تر، بسیار نگران کننده تر از یک احساس رنگ پریده است. این در مورد نفرت برانگیخته و حفظ شده توسط استکبار رهبران فرانسوی، اوتیسم آنها در مواجهه با تحولات آفریقا است. این وضعیت حتی از سوی برخی منتخبان و حامیان بی قید و شرط فرانسه مورد انتقاد قرار می گیرد. این وضعیت باعث ایجاد احساسی است که مرز خفگی را در بین جوانان دارد.

رهبرانی در این قاره وجود دارند که در خدمت فرانسه به حساب می آیند. آنها بیشتر برای منافع ارباب حضور خواهند داشت تا برای توسعه کشورشان. این احساس اخیراً با حمایت این رهبران از Eco، ارزی که برای جایگزینی CFA در منطقه فرانسه زبانان آفریقاپیشنهاد شده است، تقویت گردیده است.

خشم با اعتراض ECOWAS علیه کودتا در نیجر به سطح جدیدی رسیده است. خوانش این قاره از موضع ECOWAS این بود که از فرانسه اطاعت می کرد که مانند یک سرباز در مواضع مضحک به سر می برد. برخی از این روسای جمهور تا آنجا پیش می روند که می گویند همه چیز خود را مدیون فرانسه هستند و کشورهایشان به لطف کمک های توسعه با حمایت های آنان زندگی می کنند. لجبازی فرانسه در تکیه بر این اراذل و اوباش، به جای طراحی نظام دیگری از روابط با آفریقا، سوخت کینه توزی جوانان آفریقایی است. و در میان این جوانان، ما قدرت جدید سنگال را به حساب می آوریم.

سنگال، یک مورد خاص 

سپس سنگال است که در ابتدا به عنوان سرزمین بیگانگی و انطباق تقلیدی با مدل غربی و به ویژه مدل فرانسوی ظاهر می شود. به طرز متناقضی، در سراسر تکامل حکومت این کشور، ما یک حرکت صعودی را مشاهده می کنیم که گویی مقاومت ناپذیر، امیدی به سرخوردگی. با ظهور قدرت جدید، ما دوران پسااستعماری سنگال را به سه جمهوری تقسیم کردیم.

1.  لئوپولد سدار سنگور و جمهوری بیگانه 

چه چیزی می توانست این سرر را به این درجه از بیگانگی غیرمنتظره برای یک روشنفکر سوق دهد! در واقع، ما به راحتی می‌توانیم درک کنیم که آسیب‌های امپریالیسم، افراد تحت سلطه را وادار می‌کند که خود را پست‌تر بدانند. اما در همه حالات، جوهره روشنفکر موعظه رهایی است، خیری که هر فردی به آن میل دارد. و در زمان مبارزه برای رهایی، نمی توانستیم روشنفکری شایسته این نام را تصور کنیم که «  متعهد» نباشد . تعهد نشانه بارز روشنفکر استعمار شده بود و تمام پایان نامه های فرانسوی حول این موضوع می چرخید.

همراهان سفر سنگور که همان داستان (مامادو جا مستعمره) یا موقعیت‌های پیچیده‌تر (سزر، از نوادگان یک برده و مستعمره) را تجربه کردند، سخنرانی‌های آزادتر و جذاب‌تری داشتند. سخنان  سزر  در مورد استعمار و فریاد او را فراموش نمی کنیم  که بر اساس آن بدبختی آفریقا رویارویی با فرانسه است . همچنین یادداشت بازگشت به کشور بومی را فراموش نخواهیم کرد  ، یک مانیفست واقعی از آزادی و عظمت آینده آفریقا که او می بیند: «چندین و یکی، عمودی در ماجراجویی پر فراز و نشیبش، با برآمدگی ها و گره هایش، کمی از هم دور. ، اما در دسترس قرن مانند قلب ذخیره.

سنگور فقط آفریقا را تحت قیمومیت فرانسه می بیند. او در یک بیعت فرضی، ادعایی، وفادار است. او می‌خواهد سنگال و تمام آفریقا را که برای او "از طریق ناف به فرانسه چسبیده است" همراه کند. حمایت رئیس جمهور اول از زبان فرانسه به سادگی غیرقابل بیان است. فرانسوی‌ها، این  ابزار شگفت‌انگیز را که در آوارهای استعمار  پیدا می‌کرد  ، او می‌خواست به‌عنوان یک گنج آفریقایی تثبیت کند که زبان مادری‌اش اکنون همان جایگاه باسکی را اشغال کند. شیفتگی سنگور به زبان فرانسوی – و وفاداری به فرانسه که منعکس کننده آن است – بی حد و حصر است. «فرانسوی صداهای متنوعی را ارائه می‌کند که می‌توانیم از آنها همه تأثیرات را به دست آوریم: از ملایمت بادهای تجاری در شب روی نخل‌های بلند گرفته تا رعد و برق خیره‌کننده بر سر درختان بائوباب‌». از این پس، پس از سبز شدن بلوط ها و سرخ شدن درختان انگور، شعر فرانسوی بر فراز نخل ها و بائوباب های آفریقا سوت خواهد زد. ما این تصور را داریم که برای او، زادگاهش سرر، وولوف، بامبارا، زبان سروانتس یا دانته نمی تواند شعر را بیان کند. در یک کلام، فرانسه و استعمار بود که آفریقا را به وجود آورد. خود فرانسه اینقدر درخواست نکرد.

به سختی می توان باور کرد که یک روشنفکر، به علاوه رئیس جمهور یک دولت، غافل باشد که دو پایه یک ملت دقیقاً سرزمین و زبان است. همانطور که عثمان سمبنه (کارگردان و فیلمساز سنگالی)با او مخالفت خواهد کرد، "ما آفریقا را با زبان های خارجی استعمارزدایی نخواهیم کرد". دقیقاً، سنگور خواهان استعمارزدایی آفریقا نیست، بلکه خواستار پاک کردن آن و انحلال آن در جهان فرانسوی زبان است. گفتی فرانکفونی! سخاوتمندانه به او پیشنهاد می شود که خالق این وحدت فرهنگی فرضی بوده است. به او مکانی در آکادمی فرانسه پیشنهاد می شود و تقریباً در همه جا مردم به  زمانو داناوس_  کشیش اعظم تروا  فکر می کنند. پس از شاعری که دوست دارد فرهنگ آفریقایی را تابع جهان فرانسوی زبان کند، سیاستمداری از منافع فرانسه دفاع خواهد کرد و برای رسیدن به این هدف، چیزی مانع او نخواهد شد.

نه حتی همسفر او، مامادو جا. او با پدر نگریتود(سیاه گرایی)، بلوک دموکراتیک سنگال (BDS) را در سال 1948 تأسیس کرد. نقش ها دوباره توزیع شده اند. سنگور رئیس جمهور  و او رئیس شورای وزیران از سال 1956 خواهد بود. اوست که چهار سال بعد قراردادهای استقلال سنگال را امضا خواهد کرد. مدل حکومتی یک رژیم پارلمانی دو سر است که در آن دو مرد قدرت اجرایی مشترک دارند. سنگور، رئیس جمهور و حافظ قانون اساسی، به ویژه در سطح بین المللی، وظیفه نمایندگی دارد. مامادو جا سیاست داخلی و اقتصادی کشور را توسعه می دهد. رادیکال تر از سنگور، او می خواهد با ایجاد تنوع در شرکای خود، رابطه با فرانسه را قطع کند. برای سنگور غیر قابل مذاکره است. او سرنگونی جا را برای حفظ منافع فرانسه سازماندهی کرد و او را به حبس ابد محکوم کرد که دوازده سال از آن را در تبعید بگذراند.

جایگاه شاعر شاعر چگونه استثنایی است؟ آفریقا رهبران تحت سلطه را می شناسد. اما در هر دوی آنها بیشتر احساس ترس می کنیم تا اعتقاد. گاهی دیوانه های ساده لوح هم هستند که فکر می کنند کمک غرب برایشان ضروری است. با سنگور در حضور مجموعه سلطه گرانی هستیم که نمی توانند خود را از نفوذ استاد رها کنند. بیگانگی سنگور بی نظیر است. او از فرانسه نمی ترسد، او آن را دوست دارد. او به او ارادت دارد. او متقاعد شده است که برتر است و آفریقا باید آن را بپذیرد و خود را به آن گره بزند و مانند گذشته بخشی از امپراتوری استعماری شود، مانند مارتینیک یا والیس و فوتونا.

دوران بیگانگی سنگوریان با آپاندیس عبدو دیوف، پادشاه تنبلی پایان خواهد یافت که برای خدمات ارائه شده، بازنشستگی طلایی را در راس سازمان فرانکفونی(کشورهای فرانسوی زبان) درو خواهد کرد.

عبدالله واد سازنده یا جمهوری دوم

پس از میان‌آهنگ دیوف، یک غول آفریقای معاصر در سنگال قدرت را در دست می‌گیرد. او همچنین از مخالفان سابق و همیشگی سنگور است. عبدالله واد به لطف دموکراسی به قدرت می رسد، این چارچوب فرهنگ غربی که قرار است جهانی باشد و نوشدارویی برای توسعه باشد. این غربی است، بنابراین برای این ضمیمه غرب که سنگال همیشه آرزوی آن را داشته بسیار عالی است. سالهای طولانی مخالفت و هوش غیرقابل انکار گورگوی(پیرمرد قابل احترام)، این مرد پر از جاه طلبی برای کشورش، بقیه کارها را انجام خواهد داد. مرد یک شاهزاده سازنده است. او چیزی کمتر از تغییر چهره سنگال نمی خواهد. او در حال افتتاح پروژه های بزرگ در برنامه ریزی شهری و زیرساخت است. قدرت نمادین برخی از دستاوردهای او بی نظیر است. مجسمه رنسانس اولین شگفتی آفریقای معاصر است و بناهایی که او قصد دارد تحت نام  عجایب هفتگانه بسازد ، آرزوی یک مرد بزرگ است.

عبدالله واد به دنبال یک دوره سوم برای تکمیل کار آغاز شده خواهد بود. او آن را نخواهد داشت. اگر سنگور موفق به کسب مقام نایب قهرمانی خود شود، وید توسط خودش،  مکی سال، اخراج خواهد شد. این مرد مبارزات شدیدی را علیه مربی سابق خود رهبری خواهد کرد تا در برابر همه احتمالات از این محدودیت های جدید حمایت کند. سنگال مشتاق آن است، زیرا باید شاخصی از جوامع متمدن باشد. رایج ترین سخنرانی از داکار در آن زمان به شرح زیر بود. واد عالی است. ما بهتر نخواهیم شد، اما او دو دوره خود را سپری کرده است، باید برود."  

از سلطنت آپاندیس مکی سال چه چیزی به یاد خواهیم آورد؟ اینکه او برخی از پروژه های واد را با تمام ارزشش دنبال کرد. او یک  حمل و نقل برقی شهری ساخت که بسیار مفید بود اما بسیار گران بود، یا از عشقی که فرانسه همیشه به سنگالی‌ها نشان می‌داد راضی بود، زیرا سربازان سنگالی دردسر داشتند و دیگران هیچ. شاید این همسویی کاریکاتوری و غم انگیز را با گزینه دیکته شده از سوی پاریس در مورد کودتاهایی که ساحل را به لرزه در می آورد، به خاطر داشته باشیم. اما ما به ویژه تمایل شدید او را به عدم اعمال محدودیت های دوره به یاد خواهیم آورد. و همه چیز اتفاق افتاد: تفسیر بسیار فرصت طلبانه از متون قانون اساسی، آزار و اذیت و زندانی کردن خودسرانه مخالفان، سرکوب خونین قیام های مردمی...

بصییرو جاموی  جاخار فای  و فروپاشی جمهوری سوم 

تصویری دنیا را در بر گرفت. مرد جوانی روی یک سکو راه می رود، یک زن در سمت راست او، یک زن در سمت چپ او. این جوان در عصر انتخابش رئیس جمهور جدید سنگال است. و این دو بانوی جوان همسران او هستند. ما در سنگال هستیم، یک کشور آفریقایی که چندهمسری مجاز است. در حضور بصیرو جاموی جاخار فای، رئیس جمهور جدید سنگال و دو بانوی جوان در زیبایی، ظرافت و غرور هستیم. ما یک دایره المعارف در چندین جلد می نویسیم تا قدرت این تصویر را تحلیل کنیم. در آفریقا، بسیاری از روسای جمهور چندین همسر دارند. اما تک فکری آنها را از پذیرش فرهنگ خود باز می دارد. همین فکر واحد اینجا گاهی جذابیت آن را می ستاید و با محبت آن را «عشق چندگانه» می نامد. بنابراین، این روسای جمهور و مقامات ارشد  از این کار دور می شوند  و همسران خود را در سایه رها می کنند. رئیس جمهور جوان فرض می کند. اما این همه ماجرا نیست.

مرد جوانی که با دو همسرش رژه می رود، آن کسی نیست که قرار بود آنجا باشد. در واقع پدر این ماجراجویی «عثمان سونکو» نام دارد، مردی که قرار است توسط رژیم مکی سال کشته شود. او می توانست سنگال را به آتش و خون بکشد. او راه جدیدی را انتخاب کرد. از آنجایی که او مردی است که باید نابود شود، از آنجایی که او به دنبال قدرت نیست، بلکه به دنبال خیر سنگال است، او در میان همراهانش کسی را می یابد که نجیب زاده سال نمی تواند آن را به چالش بکشد. و از آنجایی که تیم دارای یک چشم انداز است و ما در سنگال هستیم که در آن نه پشت سر یک مسیح، بلکه پشت برنامه تغییر قرار داریم، انتخاب حزب مورد تحسین مردم قرار می گیرد. ما موقعیت‌هایی را در آفریقا تجربه کرده‌ایم که در آن کاندیداها درخواست تحریم انتخابات ریاست‌جمهوری یا سایر برگه‌های رای را داشتند تا یک عضو شورای شهر از حزب آنها وجود نداشته باشد، حتی یک شهردار یا عضوی که بتواند آنها را تحت الشعاع قرار دهد .

نتیجه ماجراجویی این دولت هر چه باشد، ما شاهد یک انقلاب واقعی در مدل مدیریت قدرت در آفریقا هستیم. ما شاهد افتتاح سومین جمهوری هستیم، جمهوری تولد دوباره، اما مهمتر از همه افتخار آفریقایی بدون پیروی از استاد سابق.

همه می توانند ادعا کنند که مامدو حا هستند زیرا بیگانگی سنگوریان دیگر رایج نیست. نامگذاری یک ساختمان یا یک خیابان به نام او چیز خوبی است. اما رئیس سابق شورا، خودمختاری کشورش را در رابطه با فرانسه به عنوان یک امر ضروری مطرح کرد. از زمان برکناری او، هیچ رئیس‌جمهور سنگال، حتی عبدالله واد، جرأت نکرده است این چالش را انجام دهد و این سطح از رهایی ذهنی را هدف قرار دهد. بنابراین در این جلسه با تاریخ است که ما از این تیم جوان با مشخصات نوین انتظار داریم. او نیز مدعی میراث جا است. سخنرانی مبارزات انتخاباتی در همین راستا بود. عثمان سونکو و رفقایش خواسته خود را به پایان رساندند: اینکه فرانسه ما را تنها بگذارد، همانطور که دیگر قدرت های استعماری سابق برای مستعمرات سابق خود انجام می دهند. اولین حرکات تیم جدید امیدوارکننده است و قدرت نمادین بدیع را به همراه دارد. و تلویحاً به نظر می‌رسد که ما این سخنان Aimé Césaire «امه سزر»را می‌شنویم که او به دیگران فریاد می‌زند،  مرا تحمل کن، من تو را تحمل نمی‌کنم.

منبع: https://www.seneplus.com/opinions/le-senegal-de-senghor-sonko-une-gestion-paradoxale-de-lere 

Gaston Kelman 

Jemal M Taleb 

کد خبر 19130

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 5 =